تولدت مبارک هاله امـــــ

تولدت مبارک هاله امـــــ

 

 

 


هاله جان سلام نمیدونم چقدر از دستم ناراحت و یا خوشالی ولی خب شرمندم که زیاد خوب نبستم .

اما رفیق از اینکه تو هم هستی شادم درسته که برا گفتن این جمله شاید برات زوده وووو ولی خب رفیق ...

امروز خیلی خوشحالم که تونستم حداقل ترین کار رو بکنم ولی از اینکه هستی میخندی خوشحالم ...

از اینکه هستی امیدوارم باشی برای همیشه چون بعضیا با بودنت نفس میکشن .....

ایشاله 120 ساله بشی با نوه هام بیام تولدت من دست بزنم اونام برات برقصن :) :*

امسال نتونستم بیام سال بعد شاید بشه البته اگه اتفاقی برام نیفته و یا .... اما بدون همواره به یادتم .

تو بمان تنها تو بمان جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب... 

[ جمعه 18 خرداد 1393برچسب:تولد نفس, ] [ 23:59 ] [ shabuuu ] [ ]

«نیلوفرِ آبی بودن...»

دروغ گفته‌ام اگر بگویم
جهان به زیبایی قصه‌های کودکی‌ست،
پینوکیو یک روز آدم می‌شود،
کفشِ بلور همیشه با سایزِ پای سیندرلا جور در می‌آید
و شاه‌زاده‌ای از راه می‌رسد
تا به بوسه‌ای سفیدبرفی را از خوابِ جادو بیدار کند...
دروغ گفته‌ام اگر بگویمت
که در همین‌دم
دختری سیزده‌ساله
تنش را چوبِ حراج نمی‌زند در کنار خیابان
و مردی تبخیر نمی‌کند
واپسین نفس خود را
بر تکه‌ای زرورق...
ما در گردبادی از زخم زنده‌گی می‌کنیم
و وزنه‌های حقیقت به پای رؤیاهامان
زنجیر شده‌اند،
اما زنده‌گی آدامسی نیست که با بی‌مزه شدن
بتوانیم بر سنگ‌فرش خیابان تـُفش کنیم!
ما موظف به نیلوفرِ آبی بودنیم
چه در مُردآبِ لجن بسته،
چه در آب‌نمای یک پارک...
باید گل کنیم و عطر بپاشیم
وگرنه عفونت، جهان را ویران خواهد کرد...
به تو دروغ نمی‌گویم،
ما همان‌طور که به قله‌ها می‌اندیشیم
در حال فرو رفتنیم...
اما با دوست داشتن تو
رویشِ جفتی بال را حس می‌کنم
بر شانه‌های خود! 

[ جمعه 19 ارديبهشت 1393برچسب:نیلوفر, آبی, تو, ] [ 18:50 ] [ shabuuu ] [ ]

بهترین چای زندگیم

بهتـــــــــرینــ آدم هـــــــآیــ زندگـــــــــــیـــ همــــــــآنـــهـــآیـیــــ هستــــــــند 

 

کـــــــــــــــــهــــــ 

 

وقتـــیـــ کنـــــآرشـــآنـــــ مینشــــــــینیـــ

 

چآیـــــیـــــ اتـــــ ســـــرد میــــشود

 

امـــــــــــــــــآ

 

دلـــــــــــــــــتــ گــــــــــــــــرمــ...

[ چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:بهترین چای, ] [ 20:21 ] [ shabuuu ] [ ]

الهه نـــــــــازم

u

برای تو 

توکه تا ابد برای من میماندی، باز هم میمانی؟

[ جمعه 8 فروردين 1393برچسب:الهه نازم , بیخداحافظ, ] [ 18:57 ] [ shabuuu ] [ ]

بمان...

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست
نگفتم : عزیزم این کار را نکن
نگفتم : برگرد
و یک بار دیگر به من فرصت بده
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه
رویم را برگرداندم ...
حالا او رفته و من
تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم ...

نگفتم : عزیزم متاسفم
چون من هم مقصر بودم
نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاریم
چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است
گفتم : اگر راهت را انتخاب کرده ای
من آن را سد نخواهم کرد ...
حالا او رفته و من
تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم ...

او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم
نگفتم : اگر تو نباشی
زندگی ام بی معنی خواهد شد ...
فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد
اما حالا تنها کاری که می کنم
گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم ...

نگفتم : بارانی ات را در بیاور 
قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم ...
نگفتم : جاده ی بیرون خانه
طولانی و خلوت و بی انتهاست ...
گفتم : خدا نگهدار ، موفق باشی
خدا به همراهت ...
او رفت
و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم ...

" شل سیلورستاین "

[ چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:نمیخواستم اما رفت,,,, ] [ 9:14 ] [ shabuuu ] [ ]

به یمن حضورت

... در ابعاد این عصر خاموش 


من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم


بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است


و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد


و خاصیت عشق این است...

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:عشق, ] [ 11:14 ] [ shabuuu ] [ ]

شاید!

 

غریبه...

   

 

دست مرا بگیر که باغ نگاه تو

 

  

چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربودٰ

 

  

من جاودانی ام که  پرستوی بوسه اتٰ

   

 

بر روی من دری ز بهشت خدا گشود! 

  

 

اما چه می کنی

 

 

 

 

دل را که در بهشت خدا هم غریب بود...؟  

 

فریدون مشیری

 این متنو از وب قشنگه عشقولانه برداشتم امیدوارم تنها ناراحت نشه؟

[ پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:خدا,رگبارنور, ] [ 10:18 ] [ shabuuu ] [ ]

وجودم

نازنینم...

هرگاه احساس كردي غم نفست را گرفته با من سخن بگو

هرگاه حس كردي دردنيا تنهايي وغريب به من فكركن زيرامن هميشه باتوام

هرگاه هجوم خاطرات سياهت روحت را به خاك افكند مرا صدا بزن...

فرشته ي من...

هر زمان از شهر غریب و بی روحت خسته شدی خداراياد كن......

هرگاه دلت گرفت از اين دنيا و سايه هايش... به ديدنم بيا

زيرامن تورابه دنياي ديگري خواهم بردجائي كه جزپاكي ونورنخواهي يافت

مهربانم...

هرگاه الماس هاي اشك بر حرير گونه ات روان شد باياد خدا آرام باش...

زيرا من آنها را با چيزي گرانبها جابجا ميكنم با مرواريدهايي از چشمان خودم.

هرگاه از نامهرباني روزگار به ستوه آمدي... مرا بخوان...

زيرا من تمام مهربانيم را براي تو كنار گذاشته ام .

هرگاه تكه ايي ازقلبت شكست به من بگوزيراتمام تكه ها ي قلبم براي توست

هرگاه خواستي شاپرك شوي و پرواز كني به من بگو تا آسمانت شوم

هرگاه قصد جوانه زدن داشتي به من خبر بده. تا باران شوم و بر تو فرو ريزم

هرگاه خستگي  بر شانه هايت سنگيني كرد با من سخن بگو...

 

روز معلم رو به همه ی معلما و اساتید تبریک میگم

 


ادامه مطلب
[ 12 ارديبهشت 1390برچسب:همه,من ,الهه های نازهام, ] [ 13:27 ] [ shabuuu ] [ ]

آهای خدا جونم

 

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/ ۱۸۶) ::.
گفتم: تو همیشه
نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/
۲۰۵)
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/
۲۲) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/
۹۰) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/
۱۰۴) ::.

گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/
۲-۳ ) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/
۵۳) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/
۱۳۵) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/
۲۲۲) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/
۳۶) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (
احزاب) ::.

 

 

 

خداجون بازم منو میبینی؟

 

 

 

[ دو شنبه 18 دی 1389برچسب: هوا ,من, خدا ,بازم دردودل, ] [ 13:2 ] [ shabuuu ] [ ]

حرفامو شنیدی نه؟

 

 گفت و گو با خدا

در روياهايم ديدم که با خدا گفت و گو مي کنم. خدا پرسيد:پس تو مي خواهي با من گفت و گو کني؟

من در پاسخش گفتم:اگر وقت داريد.خدا خنديد و گفت: وقت من بي نهايت است.

در ذهنت چيست که مي خواهي از من بپرسي؟پرسيدم:چه چيز بشر شما را سخت متعجب مي سازد؟

خدا پاسخ داد:کودکي شان.اينکه آنها از کودکي شان خسته مي شوند،عجله دارند که بزرگ شوند.

 و بعد دوباره پس از مدت ها ، آرزو مي کنند که کودک باشند ...

 اينکه آنها سلامتي خود را از دست مي دهند تا پول به دست آورند و بعد پولشان را از دست مي دهند

 تا دوباره سلامتي خود را به دست آورند.اينکه با اضطراب به آينده مي نگرند و حال را فراموش کرده اند

و بنا بر اين نه در حال زندگي مي کنند و نه در آينده.

اينکه که آنها به گونه اي زندگي مي کنند که گوئي هرگز نمي ميرند و به گونه اي مي ميرند که

گوئي هرگز زندگي نکرده اند.دستهاي خدا دستانم را گرفت براي مدتي سکوت کرديم

و من دوباره پرسيدمبه عنوان يک پدر مي خواهي کدام درس هاي زندگي را فرزندانت بياموزند؟

 او گفت: بياموزند که آنها نمي توانند کسي را وادار کنند که عاشقشان باشد ،

همه کاري که مي توانند انجام دهند اين است که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.

بياموزند که درست نيست خودشان را با ديگران مقايسه کنند ،

بياموزند که فقط چند ثانيه طول مي کشد تا زخم هاي عميقي در دل آنان که دوستشان داريم ايجاد کنيم

 اما سالها طول مي کشد تا آن زخم ها را التيام بخشيم.

بياموزند ثروتمند کسي نيست مه بيشترين ها را دارد ، بلکه کسي است که به کمترين ها نياز دارد.

بياموزند که آدمهايي هستند که آنها را دوست دارند فقط نمي دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند،

بياموزند که دو نفر مي توانند با هم به يک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببينند.

بياموزند که کافي نيست فقط آنها ديگران را ببخشند،بلکه آنها بايد خود را نيز ببخشند.

من با خضوع گفتم:از شما به خاطر اين گفت و گو متشکرم

 آيا چيز ديگري هست که دوست داريد فرزندانتان بدانند؟

 خداوند لبخند زد و گفت : فقط اينکه بدانند من اينجا هستم،هميشه.

از : رابيندرانات تاگور

 

منبع:www.tandis-eshgh.blogfa.com

[ 8 دی 1389برچسب:خدا,حرفام ,دلم برات تنگه, ] [ 12:59 ] [ shabuuu ] [ ]